جدول جو
جدول جو

معنی آب جاری - جستجوی لغت در جدول جو

آب جاری
دیدن آب روان وروشن سفر بانعمت باشد - یوسف نبی (ع)
آب سیال و روان ولی زیاد و خروشان مشروط بر اینکه شاهد تماشای آن باشید نه درون آن نشان قدرتی است که با آن رو برو می شوید و با آن رویارو قرار می گیرد. اگر از آب رودخانه یا سیل برگرفتید و نوشیدید دو صورت دارد. یا آب کثیف است یا روشن و صاف. آب کثیف مال و بهره است که از طریق نا مشروع و نادرست نصیب شما می گردد و آب روشن چیزی است مادی و مالی که از راه پسندیده به چنگ می آورید و بهره مند می شوید - منوچهر مطیعی تهرانی
اگر آب جاری ببیند دلیلش حرکات آرامبخش است وتعبیر ش رسیدن به آرامش در زندگی است این خواب عاقبت خوشی را که در طالع زندگی وجود دارد نوید می دهد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بوجاری
تصویر بوجاری
پاک کردن غلات از سنگریزه و خار و خاشاک به وسیلۀ غربال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آبیاری
تصویر آبیاری
کار و پیشۀ آبیار، آب دادن باغ یا کشتزار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب کار
تصویر آب کار
کسی که فلزات را آب می دهد، کسی که آب به خانه ها می برد، سقا، باده خوار، باده فروش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب کاری
تصویر آب کاری
شغل و عمل آب کار، آب دادن فلزات، محلی که در آن آبکاری می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شب کاری
تصویر شب کاری
کار کردن در شب
فرهنگ فارسی عمید
علمی که دربارۀ آب های سطح زمین و وضع و مقدار و چگونگی آن ها و جریان آب رودخانه ها و دریاچه ها و دریاها بحث می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب بازی
تصویر آب بازی
شناگری، پاشیدن آب به یکدیگر برای تفریح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب پاشی
تصویر آب پاشی
شغل و عمل آب پاش، پاشیدن آب بر زمین و باغچه و گل یا چیز دیگر
فرهنگ فارسی عمید
(گُ نَ)
دهی است از دهستان پشتکوه سورتیجی بخش چهاردانگۀ شهرستان ساری، واقع در 8000گزی شمال خاوری کیاسر. هوای آن معتدل و دارای 25 تن سکنه است. آب آن از چشمه سار و رود خانه چرگت و محصول آن غلات و برنج است. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
عمل شب کار. رجوع به شب کار شود
لغت نامه دهخدا
نام محلی کنار راه همدان به کرمانشاه، میان روان و گندچین، و رجوع به گردنۀ آب باریک شود، نام کوهی در کرمان متصل بجبال بارز
لغت نامه دهخدا
شناگری، سباحت
لغت نامه دهخدا
(بِ بو)
دوائی است که زنان با آن رنگ موی گیسوان بگردانند برنگ خرمایی روشن
لغت نامه دهخدا
عمل آب پاشیدن بر گل و جز آن
لغت نامه دهخدا
تصویری از آب جگر
تصویر آب جگر
خون خونابه (طبق طب قدیم جگر مرکز خونست)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب باریک
تصویر آب باریک
آب کم، در آمد اندک دخل کم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب بازی
تصویر آب بازی
عمل آب باز شناگری، غواصی
فرهنگ لغت هوشیار
دوائی است که زنان با آن رنگ موی گیسوان بگردانند، به رنگ خرمائی روشن
فرهنگ لغت هوشیار
پاشیدن آب با آب پاش و مانند آن بر زمین و باغچه و جز آن. عمل آب پاشیدن بر گل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بو جاری
تصویر بو جاری
پاک کردن غلات و حبوب از خاک و خاشاک بوسیله غربال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب گیری
تصویر آب گیری
شغل آبگیر حمام، لحیم کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب جامه
تصویر آب جامه
جام آب خوری - ظرف آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب جای
تصویر آب جای
محل آب آب انبار، چشمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبداری
تصویر آبداری
شغل آبدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب کار
تصویر آب کار
نطفه
فرهنگ لغت هوشیار
شغل و عمل آبکار و آبکش سقایی، شرابخواری باده نوشی، شراب فروشی باده پیمایی، حکاکی نگین سازی، آبیاری کشت و زرع، آبدادن فلزات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبیاری
تصویر آبیاری
کار آبیار، سقایت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب جگر
تصویر آب جگر
((بِ جِ))
کنایه از خون، خونابه (طبق طب قدیم، جگر مرکز خون است)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آب باریک
تصویر آب باریک
آب کم، درآمد اندک، آب باریکه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آب بازی
تصویر آب بازی
شناگری، غواصی
فرهنگ فارسی معین
غوص، آب ورزی، سباحت، شناگری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از توابع چهاردانگه سورتچی ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
در لغت به معنی کنار آب است، نوعی برنج خزری
فرهنگ گویش مازندرانی
لیوان
فرهنگ گویش مازندرانی